محمدحسین 6 10 1386 و محمدطاهامحمدحسین 6 10 1386 و محمدطاها، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

*** خاطرات پسرهای گلم ***

خدا با من است ...

اگرروزی دلم گرفت یادم باشد... که خدا با من است . که فرشته ها برایم دعا می کنند .. که ستاره ها شب را برایم روشن خواهند کرد . یادم باشد که قاصدکی در راه است ... که بهار نزدیک است ... که فردا منتظرم می ماند . که من راه رفتن می دانم و دویدن و جاده ها قدم هایم را شماره خواهند کرد . اگر روزی دلم گرفت یادم باشد . که خدای من اینجاست همین نزدیکیها ومن تنها نیستم. ...
17 آذر 1392

گاه شمار زندگی

قد 61     وزن 5/6 کیلوگرم تغذیه : شیر مادر و 1 وعده شیر خشک خدا رو شکر بچه خوبی هستی از اون اول هم زیاد اذیت نکردی . البته یکم غروب تا موقع خواب دل درد داری  و زیاد بالا میاری  شبها هنگام خواب خیلی خوب می خوابی  و شاید یکی دو بار بیدارشی برای شیر خوردن قبلا تند تند شیر می خوردی ولی یاد گرفتی  از دهنت در می یاری و دوباره می خوری بازی بازی می کنی موقع خوردن  وقتی هم که من و بابایی و داداشی رو می بینی ذوق می کنی و صدا در می یاری و با صدای بلند می خندی و اگر هم تحویلت نگیریم  جیغ و داد می کنی  تا بیایم سراغت  جاهایی هم که رفتیم توی این ماه  فروش...
17 آذر 1392

محمدحسین

پسر گلم محمدحسین وقتی که شیر خوار بود لباس علی اصغر پوشوندم ببرم برای مراسم شیر خوارگان همین یه عکس رو دارم  که با دایی امیرحسین  انداختی   حالا دیگه بزرگ شدی باهم  رفتیم برای مراسم شیرخوارگان  توی دهه اول محرم مجلس روضه خوانی داشتم  که شما هم خیلی به من کمک می کردی قند و خرما می گرفتی یا کتابهای دعاو دستمال کاغذی می گرفتی دیگه بزرگ شدی اقا شدی دوستت دارم ...
17 آذر 1392

برای روز های بدون بازگشت تو

در ٤ سال ١٠ ماه و ١٥ روزگی پسرم محمد حسین می نویسم شاید امروز اینها برای تو سنگین باشد ولی می نویسم تا بدانی از امروز تا ابد برایت مهربانی دارم ... برایت می نویسم از بغضهای گاه و بی گاه این روز هایت ...که گاهی اشک می شودو مرا می شکند ... که سعی داری همه مسئولیتهای مادرانه ی مرا از دوشم برداری ... و نمی دانم این اشک شوق است یا نه اه غم لبم می خندد و دلم به روزهای اغازت پر می زند برایت لحظه به لحظه ارامش ... دریا دریا مهربانی ... دنیا دنیا موفقیت ... ارزو دارم ... من به اندازه یک ابر بهاری لبریزم از عشق ... لبریزم از تو ... برای لحظه های حضورت می ستایم خدایی را که به من یاد داد ... مهربان با...
17 آذر 1392

ماهگرد

قد:٦٧           وزن با لباس:٨١٠٠      دور سر :٤٢  این ماه خیلی خوب هزارماشاا... وزن گرفتی . که واکسن ٤ ماهگی رو هم زدی . خدا رو شکر خیلی اذیت هم نکردی . فعالیتهای این ماه هم به حالت دمرو می شی که دیگه خیلی باید مواظبت باشم . هر چیزی می گیری دستت سریع می بری به سمت دهانت دیگه بلا شدی .     ...
17 آذر 1392

یلدا

عمرتان یلدایی و دلتان دریایی و روز گارتان بهاری ! یلدایتان مبارک عزیزانم پسران گلم : همه لحظه های پایانی پاییزیتان پر از خش خش ارزو های قشنگ ... در اغاز زمستان هرگز زمستانی مباد بهار ارزوهایتان ! پاییز ثانیه ثانیه می گذرد یادتان نرود اینجا کسی هست که به اندازه تمام برگهای رقصان پاییز یرایتان ارزو های خوب دارد. ...
17 آذر 1392