روز های محمدطاها
از کارها و شیطنتهای محمدطاها هم که چه بگویم
خیلی کنجکاو شده به حالت سینه خیز به همه جا سرک میکشه هر چیزی رو پیدا کنه میذاره تو دهانش اصلا تو بغلم ثابت نمی مونه اگر پیشش نباشم سریع گریه می کنه که بیام پیشش تا باهاش بازی کنم
بابایی و داداشی رو بسیار دوست داره اگر جلوی چشمش باشند چشم از اونا بر نمی داره هر وقت صداش می کنم محمدطاها برمی گرده نگاهم می کنه یا اگر تو روروئک باشه خودش رو به من می رسونه یاد گرفته زبون درازی می کنه صدا در میاره
وای که چقدر خوردنی و دوست داشتنی شدی
این ماه که برده بودم درمانگاه برای چکاپ اصلا وزن نگرفته بودی
وزنت 9 کیلو و قدت هم 71 بود برات ازمایش خون نوشتند
محمطاها خدا شکر با خوردن مشکلی ندارم فقط یه کوچولو اذیت می کنی اون اینکه قاشق رو می خوای ازم بگیری خودت بخوری
اخ که چقدر پسرم مسولیت پذیر و خودکفاست ظرف اب و شیشه شیرت رو خودت می گیری و می خوری
تا حدودی میشینی هنوز تعادل کامل رو پیدا نکردی از دندون هم که خبری نیست
تا الان فرنی حریره بادام شیر برنج و سوپ و سرلاک گندم و شیر و موز دادم و دوست داشتی خوردی
از انواع پوره ها هم پوره سیب موز و کدوحلوایی دادم که پوره کدو حلوایی رو دوست داشتی
عاشق خوردن اب میوه ای
اینم چند تا عکس از گل پسرم