دندان
از دریچه ارزوهایم به رویای شیرین با تو بودن می نگرم
لحظه ای که اغوش مادر بستر هق هق تو بود . لحظه ای که اولین نگاه تو و من با غنچه هایی که دستان کوچک تو در دستان مادر بود تا عطر تنت به من زندگی دوباره ببخشد تو محمدطاها عشقم
من احساس خود را به وجود شیرینت پیوند زدم من با تو از دنیای کودکی گذشتم و عشق را باور کردم و دانستم که زندگی یک رویاست رویایی به زیبایی حضور تو و اینک من روزی دیگر را از تقویم ثانیه ها شمردم و بعد از گذشت 8 ماه نظاره گر روییدن مرواریدهای قشنگ هستم ... بدان که قلب یک زن در کالبد احساس یک مادر تو را می خواند
خلاصه بعد از کلی خارش و بی قراری و اب ریزش دهان اولین مهمان سپید بر روی لثه های ظریف تو نمایان شد .
در تاریخ : 20 1 1392 که در 8 ماه 20 روزگی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی