از پیش ما رفت
اون هفته شانزدهم اردیبهشت دوشنبه ساعت 7 صبح عمو طاهر خبر داد که اقا بزرگ حالش خوب نبوده اورژانس اومده بردند بیمارستان بابایی هم خودش رو سریع رسوند بیمارستان دو سه بار زنگ زدم به بابایی که اقا بزرگ چطوره بابایی هم می گفت فقط دعا کن تقریبا ساعت 10 صبح بود که بابایی زنگ زد و گفت که دیگه اقا بزرگ پیشمون نیست چه روزهای سختی بود اصلا نمی شد باور کنیم که اقا بزرگ پیشمون نبوده روز سه شنبه اقا بزرگ رو دفن کردند واقعا مراسم تدفین بسیار شلوغ بود جمعیت زیادی اومده بود
مراسم سوم رو پنجشنبه گرفته بودند که مسجد هم بسیار شلوغ بود هیچ کس باورش نمیشد که دیگه اقا بزرگ نیست اقا بزرگ تقریبا 27 سالی می شد که هیئت می رفتند صبحهای جمعه تمام روزهایی که وفات ائمه بود روزهای محرم از طرف هیئت یه مراسم هم روز جمعه تو یکی از مساجد میدان منیریه برگزار کردند اون هم مراسم با شکوهی بود
پدر مهربان و دلسوزی برای همسرم بود
پدر شوهر بسیار مهربان و فداکاری برای من بود
پدر بزرگ بسیار مهربان خوب برای نوه ها بود
اقا بزرگ یاد و خاطرش در قلبمون هست اون خوبی هایی که در حقمون کرده رو هیچ وقت فراموش نمی کنیم
روحش شاد و یادش گرامی باد