محمدحسین 6 10 1386 و محمدطاهامحمدحسین 6 10 1386 و محمدطاها، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

*** خاطرات پسرهای گلم ***

این مدتی که گذشت

1392/9/17 0:48
نویسنده : مامان افسانه
400 بازدید
اشتراک گذاری

پسرانم 

واقعا معذرت می خوام که نتونستم تو این مدت مطلبی براتون بنویسم 

چهلم اقا بزرگ هم تموم شد هنوز هم نمی تونم باور کنم که پیشمون نیست 

روحش شاد و یادش گرامی باد 

هفته پیش پنج شنبه هم چهلم مادر بزرگم بود 

روحش شاد و یادش گرامی باد 

لباس سیاه رو از تنمون در اوردیم امیدوارم که لباس شادی بپوشیم روزهای خوب و خوشی رو داشته باشیم 

از پسراها :

محمدحسین به نظرم رفته رفته که بزرگتر میشه عاقلتر شده دیگه از حالت بچگی دراومده امسال هم خدا به خواد میره پیش دبستانی  نمی دونم بنویسمش مدرسه یا فرهنگسرا  محمدحسین به من خیلی وابسته است بدونه من جایی نمی ره نمی دونم اگر بنویسم فرهنگسرا سال بعد راحت مدرسه می ره یا اذیت می کنه 

محمدحسین پارسال اسکوترش رو خراب کرد امسال هم از ما اسکوتر می خواست من دوست داشتم براش اسکیت بخریم ولی بابایی گفت که زوده می افته دست و پاش طوری میشه به خاطره همین رضایت به خریدن اسکوتر دادم حالا تازگیها اقا گیر دادند فوتبال دستی می خوان 

غذا خوردنش هم تقریبا خوب شده نمی دونم فکر می کنم به محمدطاها نگاه می کنه رو حساب اون اینم یه چیزهایی می خوره 

 

عاشقتم پسر گلم 

 

این وروجکمحمدطاها که دیگه 3 تا دندون هم از بالا در اورده کلا تا الان 5 تا مروارید خوشگل و زیبا داره تو این مدت 11 ماهگی رو تموم کرد وارد 12 ماهگی شد

عسلم 12 ماهگیت هم البته با تاخیر مبارک باشه

از راه رفتن هم فعلا خبری نیست تقریبا سعی می کنه که خودش بلند بشه و اما برای خودش یه زور گویی شده که خدا می دونه بهش میگیم این کار رو نکن به این دست نزن سریع جیغ میکشه غذا خوردنش هم خوبه راضی هستم خدا رو شکر 

ولی بهرحال بسیار دوست داشتنی و خوردنی شده

 

یه روز قبل از نیمه شعبان محمدطاها بغلم بود برای چند ثانیه گذاشتم تو کالسکه این قدر که شیطونی می کنه از رو کالسکه افتاد رو زمین تا چند روز وقتی می دیدم اعصابم بهم می ریخت همه اش به خودم  ناسزا میگم  چرا گذاشتم تو کالسکه چرا کمربندش رو نبستم بخدا دستم درد گرفته بود ولی چون می خواستم بشینم تو ماشین بغل کنم به خاطر همین کمربند رو نبستم که این جوری شده پیشونیش و بینیش  کمی کبود شد 


ان شا ا... که خدا حافظ و نگهبان همه کوچولو ها باشه گلهای من همینطور   الهی امین 
  
هفته پیش جمعه بابایی بدون برنامه ریزی تصمیم گرفت که بریم بیرون سمت دماوند ولی تو راه نظرش رو عوض کرد رفت سمت لواسانات  با عزیز و عمه و عمو مهدی و زن عمو فرزانه و ایسان رفتیم به بچه ها بیشتر خوش گذشته بود محمدحسین و ایسان تا تونستند اب بازی کردن  البته جای محمدطاها هم زیاد خالی نبود اون تقریبا اب بازی کرده اینم عکسهای اون روز

 

 

 

محمدطاها تو بغل عمه سکینه

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان آرینا مو فرفری
9 تیر 92 1:52
سلام ، تسلیت میگم بابت از دست دادن پدربزرگ و مادربزرگتون ایشااله غم آخرتون باشه.
پسرای بانمکی دارین خدا حفظشون کنه.


ممنونم که به ما سر زدید دختر گلتون رو ببوسید
مامی امیرین
9 تیر 92 11:33
خدا رفتگانتون و رحمت کنه..
واقعا برام عجیب چرا این بچه های دوم خوش غذا هستن و اولیها بد غذا میخورن..
من هنوز که هنوز به امیرحسین با زور و حرف و گاهی دعوا غذا میدم ولی امیرعلی و ماشالا اصلا نمیفهمم کی خورد و الهی شکر گفت و رفت!!!!
خانمی من شنیده بودم که نیمه دومیهای سال 86 امسال میرن کلاس اول..حالا نمیدونم صحت داره یا نه!!!


ممنونم سمیرا جون
راستش از مدرسه پرسیدم ما در مورد این قانون چیزی نمی دونیم گفته باید بنویسم برای پیش دبستان
مامی امیرین
9 تیر 92 11:34
امیدوارم همه لحظاتتون با گشتن و تفریح و خنده همراه باشه..
ماشالا به هر دوتاشون با این عکسهای خوشگلشون.
اسکوتر گل پسری هم مبارکش باشه.


ممونم دوست جون
مامان محمدرهام جون
9 تیر 92 13:49
همیشه به گردش وآب بازی باشیدای جونم مماخشوووووووووقربون اون خنده قربون محمدطاهای نازنینقربون غذاخوردنت محمدحسین عزیزم غذا بخور قوی بشی خشگلم


ممنونم دوست خوبم
مامان طاها
9 تیر 92 14:37
خدا رو شکر اتفاق خاصی براش نیافتاده. بچه ها خیلی شیطونن بیشتر مواظبش باش مامانی. ایشالله همیشه به گردش و شادی


مرسی عزیزم طاها جون رو ببوس
الی مامی آراد
9 تیر 92 20:14
سلام خاله جون.من تو مسابقه نی نی شکمو شرکت کردم.به رایتون نیاز دارم
اگه از عکسم خوشتون اومد کد 290رو به شماره 20008080200 اس ام اس کنید.
ممنون میشم


چشم عزیزم
مامان دانیال
9 تیر 92 22:32
سلام مامان افسانه جون ماشالا چه نازنازی شدن این جیگراااااا خدا حفظشون کنه به جای من ببوسشون یه عالمه


ممنونم عزیزم شما هم روی ماه دانیال رو ببوسید
نازنين
9 تیر 92 23:58
خانومي خوب كردين رفتين بيرون برا روحيه ي همتون لازم بود گلي جاي با صفاي خوووووب هواي پاك استشمام كردينااااا


ممنونم گلم جای خوبی بود
مادر(رادین و راستین)
12 تیر 92 2:24
سلام
انشالله از این به بعد براتون شادی باشه.......
خیلی تصاویر جالبی بود......
زیبا و قشنگ ....... مخصوصا امیرطاها جون ..... خوردنی شده
پیشونیش هم چیزی نیست ... خداروشکر مشکل جدی تری پیش نیومده......

به سلامتی دوهفته ی دیگه هم تولد دارین ......... امیرطاهای یک ساله
هزار ماشالله ب هر دوشون

ممنونم بهشاد جون
مامان محمدرهام جون
15 تیر 92 11:10
کجایی دوستم،نگرانتون شدم!!!انشالله شاد وتندرست باشید


همین دور و برا
شرمنده که نمی تونستم بیام
مامان مينا
19 تیر 92 12:32
هميشه به خوشى و گردش ماشالا گل بسرات بزرگ شدن خدا حفظشون کنه وروجک کوچولوت که خوردنی شده یه عالمه بوسسسسسس


ممنونم مینا جون ببوس پرهام گلم رو
مامان مينا
26 تیر 92 19:12
هميشه به گردش و تفريح عزيزم محمد حسين نوش جونت خاله جون بوس براى محمد طاهاى عزيز


مرسی مینا جون
گل پسرت رو ببوس