دریاچه چیتگر و ابشار تهران
فکر و ذکر پدر و مادرها فقط بچه ها هستند محمدحسین زیاد اهل غذا خوردن نیست اگر هم بخوره باید تکرای نباشه یا اینکه باید تزیین داشته باشه تا یه لقمه غذا بخوره کشته منو این گل پسر
بعد افطار بابایی گفت که اماده بشیم بریم بیرون محمدحسین هم گفت بابایی بریم جوجه درست کنیم بخوریم عاشق اینکه جوجه رو خودمون درست کنیم بابایی هم گفت وسایل رو اماده کنیم بریم بیرون اول رفتیم دریاچه بسیار شلوغ بود البته بساط جوجه رو اون جا نمی خواستیم به راه کنیم از غرفه ها دیدن کردیم و بعد هم یه اش شله قلمکار هم خوردیم
پیش به سوی ابشار تهران هوا بسیار خنک بودچون خودم سرماییم فکر می کنم که همه سردشونه همش می پرسیدم سردتون نیست به محمدطاها که از روی همون لباس یکی دیگه پوشوندم که سرما نخوره
محمدحسین در حال اماده کردن جوجه ها
محمدطاها عاشق هندوانه نمی خواستم بدم می ترسیدم دل درد بگیره ولی با جیغ و دادش مجبور شدم کمی بدم
داشتم از محمدحسین عکس می گرفتم با این صحنه مواجه شدم
گل پسرم دیگه می خواد به راه بیفته دوست داره سر پا باشه
بفرمایید جوجه
گل پسرهامون همه زندگیمون هستند ایشالا که خداوند حافظ نگهبانشون باشه
الهی امین