عروسی مرتضی
چهارشنبه 23 مرداد عروسی پسر عمه بابایی اقا مرتضی بود بنده خدا به خاطر فوت اقا بزرگ مجبور شده بود عروسی رو کنسل کنه تا بعد از عید سیاهی اقا بزرگ بگیره ... خلاصه در عرض یک هفته ای عروسی رو گرفتند درسته همه چی یه دفعه ای شد ولی خوب بود عروسی خوش گذشت محمدحسین پیش بابایی بودچون موبایل توی کیفمه تو این موقع ها کمتر دستم میشه هر از گاهی می اومد تو قسمت زنونه تا به من خبر بده که محمدطاها تشریف ببرند قسمت مردانه تا کمی هم پیش باباش باشه بسیارررررررررر زیاد عاشق همسرم هستم همیشه هوام داره و به دادم می رسه
البته من ارایشگرم رفته بودند مسافرت مجبور شدم برم جای دیگه اون رنگی که می خواستم رو تحویلم نداد کلی بابت کار شینیون هم تعریف می کرد ولی من ادب نشدم شینیون هم رفتم پیششه زیاد به دلم نچسبید ولی برای ایشالا دفعه بعد اصلا و ابدا پیشش برم پول کمی هم نداده بودم