محمدحسین 6 10 1386 و محمدطاهامحمدحسین 6 10 1386 و محمدطاها، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

*** خاطرات پسرهای گلم ***

عکسهایی از یلدا

شب یلدا خونه خودمون بودیم  البته قرار نبود که باشیم  صبح عمه زهرا خبر داد که شب می خوان بیان خونه ما که این جوری شد ما یلدای امسال رو خونه بودیم البته بجز عمه زهرا مامان و باباو دایی امیرحسین هم به اصرار من و بابایی اومدند خونه ما خیلی خوش گذشت در اخر هم من برای مهمانها فال حافظ تدارک دیده بودم که فال من این بود: دردم از یار است و درمان نیز هم            دل فدای او شد و جان نیز هم این که می گویند ان خوشتر ز من          یار ما این دارد و ان نیز هم داستان در پرده می گویم ولی   &nb...
17 آذر 1392

ماهگرد

شب یلدای امسال مصادف بود با ماهگرد محمدطاها پایان ٥ ماهگی و ورود به ٦ ماهگی  تولدت مبارک گل پسرم از کارهای این ماهت هم که چه بگویم ماشا ا... هزار ماشاا...  بلا شدی توی فامیل به کوچولوی خوش خنده معروفی  دیگه کاملا بر می گردی و وقتی هم که می زارمت توی رورئک اول تعادل نداشتی و دنده عقب می رفتی ولی حالادیگه یاد گرفتی به جلو رفتن و تقریبا همه جا می ری  دوستت دارم یه عالمه ...
17 آذر 1392

تولدت مبارک

  پایان ٥ سالگی و ورود به ٦ سالگی ات مبارک تولدت مبارک محمد حسینم : تنها خدا می داند بهتربنها در زندگی ات چگونه معنا می شود و من در سالروز تولدت دست بر دعا می شوم و ان بهترینها را برایت ارزو می کنم . برات یه تولد روز جمعه می خواهیم بگیریم فعلا سرگرم کارهای تولدم  امیدوارم که خوب بشه و به تو هم خوش بگذره    ...
17 آذر 1392

تولد محمدحسین

تولدت روز ٦ دیماه چهارشنبه بود که ما روز جمعه گرفتیم مهمون زیاد دعوت نکرده بودیم یه جمع خودمونی با بابا بزرگهاو مادربزرگها و عموها و دایی و خاله و پسر عموی بابایی اقا صادق بود به خاطر اینکه داداشی مریض شده بود نمی تونستم بیشتر از این کاری کنم ولی در کل خوب بود راضی بودم خوش گذشت تولدت رو به خواسته خودت با تم مک کوئین گرفتیم . کارت دعوت مک کوئین لباس مک کوئین تزیینات منزل گیفتی که برای بچه ها تدارک دیده بودم گیفت مهمونها هم عکس محمدحسین بود برای تشکر از مهمونها هم پشت کارت گیفت مهمونها متن رو نوشتیم برگه یادگاری که دادیم...
17 آذر 1392

عشق پسر به مادر

مفهوم این اشکال یعنی چی؟   چند روز پیش محمدحسین از من کاغذ و خودکار خواست منم به اون دادم. مشغول کارهایم بودم که محمدحسین اومد گفت : مامان می دونی این چیه ؟  گفتم چیه این عزیزم ؟ گفت : اینا همشون قلب هستند و توی این قلبهاهم نوشتم دوستت دارم  اینا همشون برای تو هستند . من تو اون لحظه نمی تونم بگم چه حس قشنگی داشتم . فقط خدا رو هزاران بار شکر می کنم . امیدوارم که به تونم مادر خوبی برای فرزندانم باشم . محمدحسین ومحمدطاها پسران گلم ! دوستتون دارم بی نهایت ... ارزوی قلبی ام موفقیت شما عزیزانم در تمام مراحل زندگی و درس هستش .  ان شا ا... همیشه سالم و سلامت باشید . عاقبت بخیر&nb...
17 آذر 1392

قلعه شادی

  هفته ای که گذشت رفتیم فروشگاه هایپر سان با مامان شهناز و دایی مهدی البته با یه تیر دو نشونش کردیم یکی اینکه محمدحسین یه دو ماهی  میشد که نرفته بود شهربازی  و دومی  تیر هم که خرید هامون رو بکنیم من  زیاد از هایپر سان خوشم نیومد. خرید کردن از هایپر استار رو بیشتر دوست دارم . اینم چندتا عکس از اون روز   ...
17 آذر 1392

پایان شش ماهگی

پایان شش ماهگی و ورود به هفت ماهگی  مبارک تولد تولد تولدت مبارک گل پسرم نیم سالگیت مبارک  مبارک مبارک مبارکه مبارک    محمدطاها عزیزم تولدت مبارک  ...
17 آذر 1392

ماه ربیع الاول

فرا رسیدن ماه شریف و پر خیرو برکت ربیع الاول را به امام زمان (عج)و شما دوستان تبریک عرض می کنم                                                                                                                خدایا                                             &n...
17 آذر 1392

اندر احوالات پسرانم

تقریبا دو هفته ای بود که از این سرما خوردگی ویروسی گرفته بودیم من و پسرانم دو  سه بار هم دکتر رفتیم جز داروهای سرما خوردگی چیز دیگه نمی دادند فقط می گفتند مایعات و بخور گرم خلاصه که گذروندیم اون روزها رو که من بدن درد داشتم و پسرام که مسابقه سرفه گذاشته بودند خدا ببره اون روزارو دیگه نیاره  خب حالا نوبت پسران گلم  محمدحسین که شیطون منه خلاصه شلوغ بازی و بریز و بپاشو کارتون نگاه کن و( هیچی نخور ) امروز  نوبت کارت بهداشت محمدحسین هم بود  اول کارهای قد و وزن و واکسن محمدطاها رو انجام دادیم بعد رفتیم سراغ محمدحسین محمدحسین توی سن شش سالگی : با قد   116 و وزن 20کیلو مربی بهداشت از ...
17 آذر 1392